آهنگی که گردشگران را مست میکند/شرح هنر قلم زنی از زبان یک جوان هنرمند! +فیلم کارگاه قلم زنی
پا که داخل طویلترین بازار ایران در بافت قدیمی شهر میگذارم، صدایی به سمت خود میکشد مرا؛ صدایی که برایم حکم آرامش و خاطرهای شیرین دارد. صدا ،خودش میشود نقشه راهم. بله،کارگاه قلم زنی را پیدا میکنم. گوشه و کنار کارگاه بیتکلف آثاری به چشم میآید، آثاری که اغلب حاصل تلاش چند ماهه هنرمند است. خالق آثار چشمنواز، پسری کم سن و سال به نام «محمد» است که تمام وقتش را در کارگاه قلمزنی مشق عشق میکند.
گروه زندگی- فاطمه زهرا نصراللهی: ایران را به صنایع دستیاش میشناسند؛ مهد انواع هنرهای اصیل و قدیمی. هر کدام از استانهای این مرز و بوم گنجینهای از صنایع دستی مختلف است. ما هم این بار به سراغ یک هنرپر زحمت رفتهایم؛ هنر قلمزنی که سابقهای بسیار طولانی و تاریخی در کشورمان دارد. این هنر که از ایجاد نقوش و خطوط به وسیله قلم یا ضربه چکش که بر روی اجسام فلزی چون طلا، نقره، مس، برنج و فولاد ایجاد میشود، چند وقتی دچار فراموشی شده بود، اما امروز و هر روز بیشتر در حال احیاء شدن است و چند سالی است که در زیورآلات مانند گوشواره، گردنبند و انگشتر زنانه و مردانه هم ورود پیدا کرده است. شاید بیشتر این هنر زیبا و پر زحمت را در ورودیها و داخل ضریح امامزادهها دیده باشید و چشمهایتان را جلا داده باشد. اما در فرهنگ معین قلمزنی چنین تعریف شده است؛ نویسندگی، نقاشی و ایجاد نقوش جانوران، گیاهان و طرحهای مختلف بر روی نقره یا فلزات دیگر. در هنگام عمل استاد به وسیله قلمی فلزی یا منقاش نوک تیز فولادی که دارای دستهای چوبی است کار میکند. مس هم به سبب نرمی و شکلپذیری که دارد، در هنر قلمزنی متداولتر از سایر فلزات است. این هنر ستودنی بیشتر جزء صنایع دستی اصفهان شناخته میشود، اما به گفته قلم زنهای خوش ذوق زنجان، در حق شهر آنها کم لطفی شده است، چراکه زنجان هم هنرمندان خاص خود را در این وادی دارد. بازار مسگرهای زنجان و صدای قلمزنی روی مس در این راسته همواره مورد توجه گردشگران بوده است. ما هم برای بیشتر دانستن در مورد این هنر پر زحمت که چند سالی است شغل بیشتر جوانان و ریش سفیدهای این شهر پر رمز و راز است، به سراغ یکی از جوانان دهه هفتادی قلم زن در زنجان رفتیم تا برایتان از مراحل قلمزنی گزارشی تهیه کنیم.
*آهنگی که گردشگران را مست میکند! / آرامشی در وادیِ طویلترین بازار ایران پا که داخل طویلترین بازار ایران در بافت قدیمی شهر میگذارم، صدایی به سمت خود میکشد مرا؛ صدایی که برایم حکم آرامش و خاطرهای شیرین دارد. مستم میکند و خودش میشود، نقشه راهم. صدای ضربات چکش بر روی مس. شاید برای برخی آزاردهنده باشد، اما آهنگ زندگیِ قلمزن هاست. خوب که گوش کنید شما هم آرامش نهفته در آن را در مییابید. یکی پس از دیگری راسته بازار زنجان را به دنبال سوژه پشت سر میگذارم؛ راسته زرگرها، کفاشها، بزازها، سراجها و بالاخر میرسم به راسته مسگرها؛ صدای تَقتَق مستمر و یکنواخت به دور از هیاهوی حاکم بر سایر کارگاهها آن طرفتر به گوش میرسد. در یک چشم بر هم زدن خودم را چسبیده و محو شده به خانمها و آقایانی که یک قلم و یک چکش در دست دارند، میبینم. هر کدام غرق رویایی هستند که دستانشان بر روی فلز بیروح شکل میدهد. غرقِ هنر، آفرینش و خلاقیت شان. یک دم صدای چکش که با فلز اُنس گرفته، قطع نمیشود. دلم میخواهد زمان از حرکت بایستد و تا ابد تماشایشان کنم. آرامش حاکم بر آن طرف شیشه را به عمق جان میکشم.
با ذوق یکی یکی کارگاه ها را از نظر میگذرانم برای پیدا کردن کارگاه مورد نظر. پیدایش میکنم. بیتوجه به دنیای اطرافش، محو هنرش است و من هم محو اثرهای فاخر او. بر سینه دیوار تا گوشه و کنار کارگاه بیتکلفش آثاری فاخر به چشم میآید، آثاری که اغلب حاصل تلاش چند ماهه اوست. خالق آثار چشمنواز هم پسری کم سن و سال به نام «محمد» است که تمام وقتش را در کارگاه قلمزنی مشق عشق میکند. در نگاه اول خوشرویی و خوشخلقی، تواضع و فروتنیاش برایم جلب توجه میکند.